تو اتاقم نشسته بودم که مامانم صدام زد
مامان:آیه آیه بیا پایین کارت دارم
من:اومدم
مامان:بدو دختر خوب افرین مامان قربونش بره
باز مامان داره قربون صدقم میره معلوم نی باز
کدوم کارش به من گیر کرده که اینقدر مهربون شده
من:بعله؟؟؟؟
مامان:بیا مادر ی رمان کی فکرشو میکرد پست اول...
ادامه مطلبما را در سایت رمان کی فکرشو میکرد پست اول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dijeydokhi بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 0:56